در آغاز جنگ شبي در پايگاه هوايي دزفول با مقام معظم رهبري جلسه داشتيم .حدود ساعت 12 شب بود كه جلسه تمام شد از سنگري كه جلسه در آن بود بيرون آمديم، همه جا تاريك بود به طوري كه هيچ چيز ديده نمي‌شد با دردسر زياد كفشهايمان را پيدا كرديم و به اتفاق مقام معظم رهبري در محوطه تاريك پادگان به راه افتاديم هيچ روشنايي ديده نمي‌شد تا به طرف آن حركت كنيم از يك طرف مواظب بوديم كه در چاله و گودالي نيفتيم و از طرف ديگر به دنبال نوري بوديم كه به طرف آن برويم بالاخره به يك ساختمان رسيديم، سالن بزرگي بود كه گروهي از رزمندگان در آنجا خوابيده بودند من و «آقا» گشتيم و از گوشه‌اي پتويي پيدا كرديم و در ميان بچه‌ها خوابيديم.


منبع: كتاب خورشيددرجبهه