وقتي شيميايي شد ...

پس از عمليات شاخ شميران، بچه هاي تداركات مسئوليت داشتند كه از پل جمهوري تا پيچ شاخ شميران به برادران رزمنده غذا برسانند. در بين بچه هاي تداركات برادري به نام غريب توكلي بود كه عقب ماشين مي ايستاد و فرياد مي كشيد «برادران بياييد غذا بگيريد» اين برادر خيلي شجاع و بي باك بود و از هيچ چيز وحشت نداشت. وقتي بچه ها به او مي گفتند برادر توكلي كمتر اينجا بيا، منطقه در ديد دشمن است. قبول نمي كرد و در جواب مي گفت: اگر شما سالم باشيد ما هم سالم هستيم. و به دنبال آن سوگند مي خورد و مي گفت: اگر شيميايي هم بشوم تا آنجا كه نفس مي كشم، برايتان غذا مي آورم.
يك روز وقتي برادر توكلي براي ما غذا مي آورد در مسير بعد از پل جمهوري، عراقي ها منطقه را شيميايي كردند و خدا مي داند برادر توكلي طبق سوگندي كه ياد كرده بود تا زماني كه نفس داشت و دچار خفگي نشده بود، فرياد مي كشيد و رزمندگان را به غذا دعوت مي كرد.