بوی الرحمان

در بین بچه های( ا ط ـ ع) تکه کلامی مرسوم بود که بشوخی به کسی که خیلی با اخلاص بود و زیاد از حد در حالت نماز و دعا بود و حال میکرد و نورانی بود , می گفتند فلانی بوی الرحمان می دهد, یعنی وقت شهادتشه و شهید می شه. تکه کلامی هم بود که بعد از نماز برای خنده میخواندند, دستها را بالا می گرفتند و می گفتند, الهی ترکشی قلیل و مرخصی کثیر ,و همه می زدند زیر خنده... با توجه به نیازی که واحد طرح و عملیات (ط ـ ع) داشت شهید علی چیت سازیان به من ماموریت داد تا به آن واحد بروم. من هم چون با منطقه آشنائی داشتم ,هر گردان که با فرماندهان خودش به خط می آمد ؛ من آنها را با خط خودی و دشمن آشنا می کردم . مقر ما هم در مقر قبلی فرماندهی عرا قیها بود که به دست ما افتاده بود و با لشگر عاشورا هم جوار و هم سنگر بودیم. یک روز صبح نماز را خوا ندم و آهسته فقط طوری که برادر محمد بختیاری که از بچه های شوخ (اط -ع) بود بشنود, گفتم الهی ترکشی قلیل و مرخصی کثیر ... او هم با خنده گفت الهی آمین.

برادرانی که...

یک روز عصر جمعه بود و هرکس به نحوی مشغول کاری بود؛ یکی با مطالعه، یکی با نوشتن نامه، بعضی با نظافت و جفت و جور کردن وسایلشان و بعضی دیگر با گفت‌وگو و درد و دل. که در همین هنگام، مسئول خطی که بچه‌ها مسئولیت نگهداریش را بر عهده داشتند، سرزده وارد شد و در آستانه‌ی ورودی در ایستاد.
کاغذ و قلم را خیلی رسمی به نحوی که همه گمان نوشتن چیزی یا اسامی خاصی را کنند، به دست گرفت و خطاب به بچه‌ها گفت: «برادرهایی که مایل هستند، صاف (عمودی) بنشینند، و با این حرف شکوفه‌ی لبخند بر لب‌ها که هیچ، در چشم‌ها هم شکفته شد.